کافی است دریا لحظه ای دست از دریا بودن بشوید، آن وقت چه بر سر ماهی‌ها می‌آید؟ بی خود نیست ماهی‌ها همیشه ی خدا «آب! آب!» می‌گویند و همه جا و هر لحظه آب را می‌جویند. آن ها نمی دانند که اگر دریا آن ها را در آغوش زلال خود نمی پذیرفت، زندگی شان تعطیل شده بود و فرصتی برای این همه جست و جو و نیافتن نداشتند. واقعاً که ماهی‌ها چقدر غافل اند! نفس شان به حضور شفاف آب وابسته است؛ اما آب را نمی بینند و از خدای آب‌ها و آبی‌ها تشکر نمی کنند. آن ها تنها زمانی به جواب روشن سؤال شان پی می‌برند که از آغوش دریا بیرون افتاده باشند.

پروردگار مهربانم! حکایت ما آدم‌ها نیز حکایت همان ماهی‌ها و همان جست وجو‌ها و نیافتن هاست. ما هم در دریای پرموج و پرخروشی از مهربانی های تو شناوریم؛ ولی از ندیدن و نیافتن تو شکایت و ناشکری می‌کنیم.

هر روز صبح و ظهر و شب، بانگ دل انگیز و روح نواز اذان، موجی از لطف تو است که می‌آید و ما را در خود می‌گیرد و ما ماهی های نادان و غافل، باز هم به دنبال تو و حضور شفاف و زلالت، یک عمر زیر لب تکرار می‌کنیم: آب! آب! آب!

به ما کمک کن تا گوش های مان صدای روح نواز دعوت تو را بشنود و پوست مان برخورد ملایم موج های نوازشگر مهربانی ات را لمس کند. کمک کن در نمازهای مان به تو نزدیک تر شویم. ما را در دریای لطف و مهربانی ات غرق کن.
 
نویسنده:
انسیه موسویان   

منبع: مجله باران